یک تجربه

ساخت وبلاگ

سیستم وبلاگ دهی رایگان

 

 

داستان یک تجربه که خیلی گران برایم تمام شد

روزی روزگاری در عسلویه مشغول کار بودم در پالایشگاه گاز

روزگار بر وفق مراد بود خوشحال بودم زندگی آروم و ساکتی داشتم خودم زیاد از این وضیعت راضی نبودم ولی دیگران حسرت داشتند بچه هاشون مثل من باشند در کارگاه به اندازه ای پر تلاش بودم که کاری نبود سه سوته یاد نگیرم

ای داد و بیداد

چه روزای قشنگی بود نه از دروغ خبری بود نه از بدی

دوستان خوبی داشتم حاضر بودیم همه چیزمون را فدای دوستیمون بکنیم

سال 84 سرمایه خوبی پس انداز کرده بودم البته خیلی هم دست و دل باز بودم تقریبا همه سرمایه ام دست مردم بود

یک روز عمویم اومد در اتاق گفت من دارم میرم تهران برای کار

خیلی حسرت خوردم تو دلم گفتم کاش میشد من هم برم تهران کار کنم

مدتی نگذشت که عمو زنگ زد گفت زود بلیط بگیر بیا تهران یک کار توپ پیدا کردم فقط زود بیا از دستت نره

تحت هر شرایطی بود به تهران رفتم کاش نمی رفتم کاش

خیلی از من پذیرایی کردند تا 2 روز تفریح میکردیم و عمو همش از چیزای خوب حرف میزد میگفت میخوام ماشین مدل بالا بگیرم ، خونه انچنانی بخرم و.........

سرم گیج میرفت کنجکاو شده بودم بدونم این کار چیه که درآمدش سر به فلک میکشه

بلاخره روز استخدام فرا رسید آقایان مهندس هر کدام کیف به دست با دفتر و دستک وارد شدند

در مورد کار توضیحاتی دادند و رفتند اصلا متوجه نشدم یعنی چگونه امکان داره این همه پول از کجا قراره به دستمون برسه؟

بعد از چند روز سر در گمی عمو گفت باید خرید کنیم

گفتم : عمو قراره چی بخریم

گفت : باید طلا بخریم و کارمون را شروع کنیم

بدون اینکه سوال اضافی بپرسم زود خرید کردم و همه تبریک گفتند

ولی من گیج و ویج بودم اصلا معنی نداشت با خرید یک سکه یا ساعت طلا اینقدر پولدار شویم

چند ساعت بعد از خرید بد بختی شروع شد کلاس میرفتیم و برنامه فشرده برامون گذاشتند به طوری که وقت سر خاراندن نداشتیم

ادامه دارد......

کسب درآمد از اینترنت...
ما را در سایت کسب درآمد از اینترنت دنبال می کنید

برچسب : گلد کوئست , کسب درآمد ,تهران , کلاهبرداری , پنل رایگان , سامانه رایگان, نویسنده : مهدى birtak بازدید : 704 تاريخ : پنجشنبه 12 تير 1393 ساعت: 3:59

خبرنامه